مردم ایران در آستانه در هم ریختگی بی سابقه روح و روان
فقر و فرو دستی، بیکاری و بیماری و بی حقوقی، نامنی و سرکوب عریان، تورم کمر شکن و بر فرق همه این بحران ها و ناهنجاری ها، جدال روزانه مردم با کورونا و تعلیق در میانه مرگ و زندگی، آنها را با یک مرگ تدریجی مواجه ساخته است.
حاکمیت نالایق و بی وجدان، بدون کمترین توجهی به وضعیت واقعی مردم و حجم و ابعاد بحران ها و با دهن کجی و دشمن تراشی های مصنوعی و تبلیغ تئوری توطئه، به سرکوب ها ادامه می دهد.
جامعه ایران در آستانه انقلاب 57، حال و روز خوشی نداشت و در این چهل سال هم بهتر نشده هیچی، به اعماق چاهی که ارتجاع مذهبی حفر نموده و ورطه انواع حرمان ها و محرومیت ها سقوط کرده است.
رواج بی سابقه خشونت و جنایت، افزایش شگفت انگیز قتل و غارت، آمارهای تکان دهنده خودکشی و خودسوزی (به ویژه در میان دختران جوان) و صدها نمونه بالینی و بارز دیگر، بخش بزرگی از مردم ایران را در آستانه به هم ریختگی روحی و روانی و آسیب های رفتار شناسانه فراوان قرار داده است.
پیامد این همه آسیب روحی زمانی آشکار می شود که ما امکان آمار گیری و رصد نمودن جمعیت را داشته باشیم. بی تردید می توان از همین الان سونامی تخریب های روحی را به خوبی مشاهده نمود.
درک این واقعیت هولناک زمانی روشن تر می شود که هشت سال جنگ و آوارگی و چند دهه سرکوب عریان و زندان و شکنجه و ترس و وحشت را به آن بیفزائیم. حضور روزانه انواع گشت های ارشاد و واحد های سرکوب به بهانه های بدحجابی و غیره، ایران را به یک میدان جنگ تبدیل کرده است.
مشکلات معیشتی و پاسخگو نبودن یک حاکمیت آنارشیک که از مراکز متعدد قدرت تشکیل یافته است فضای ناامیدی و ترس و نامنی و بی اعتمادی را صد چندان نموده است.
کدام کشور و ملتی توان و طاقت تحمل چهل سال جنگ در هم حوزه های زندگی را دارد؟!
این یک دیکتاتوری متعارف نیست که در پی تعقیب فعالین سیاسی و مخالفین خود باشد. این یک نظام تمامیت خواه پوسیده، عقب مانده و قرون وسطائی است که در هر کنج زندگی مردم سر می کشد و در صدد است تا کشور ما را به عصر حجر برگرداند و در تعامل با مردم نه زبان می فهمد، نه مسئولیتی می پذیرد و نه هیچ مرزی را نگه می دارد. هم راهزن و هم قانون گذار است و مافیای سیاسی و نظامی آن هم در تمام گستره خاک ایران و هم در سراسر جهان مشغول ترور و ویرانگری است.
مشکلات روحی و روانی در همه گروهای سنی در ایران رو به افزایش است و مرز سنی افسردگی و اضطراب به کودکان زیر هفت سال رسیده است.
حسین لاجوردی، جامعه شناس و بنیانگذار انجمن پژوهشگران ایران، در باره این موضوع در گفت و گو با رادیو بین المللی فرانسه می گوید:
میزان خودکشی در دهه گذشته در ایران افزایش یافته است. از سوی دیگر، افسردگی و اضطراب در میان کودکان و نوجوانان در ایران بسیار به چشم می خورد. مثلاً ۴۲ درصد از کودکان ۵ ساله در اصفهان مضطربند.
بنا بر برخی پژوهشها و آمار منتشر شده در کشور، خودکشی در گذشته بیشتر در میان افراد ۱۸ تا ۴۰ ساله دیده می شد، اما امروزه حداقل سن خودکشی به ۱۴ تا ۱۵ سال رسیده و اقدام به خودکشی در میان زنان افزایش پیدا کرده است. همچنین میزان خودکشی در ایران در مقایسه با دیگر کشورهای منطقه بیشتر است.
شکست در پیشرفت اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی ایران به افسردگی و ﻳﺄس جامعه انجامیده است.
حسین لاجوردی می افزاید که آمار خودکشی کودکان و نوجوانان ۱۰ تا ۱۴ ساله در ایران در هیچ کجای دنیا دیده نمی شود. به نظر وی، تضاد و تناقض فرهنگ شیعی که فرهنگ غم است با فرهنگ ایرانی که فرهنگ شادی است موجب ناامیدی، بی اخلاقی، بی فرهنگی و افسردگی های طولانی مدت در جامعه ایران گشته است.
حسین لاجوردی به دلیل حاکمیت زور و خفقان به ریشه های سیاسی و اجتماعی این خودکشی ها اشاره ای ندارد اما ازلابه لای بیان او پیداست.
پژوهش های فراوان در ایران نشان از رشد سریع افسردگی در میان کودکان و ناجوانان دارد. این رشد در سنین بالاتر به مراتب بیشتر است و حاکی از بیمار بودن جمعیت دارد.
مهمتر از افسردگی، افزایش خشونت و کم رنگ شدن ارزش زندگی است. این را در میزان فزاینده قتل ها به خوبی می توان مشاهده نمود.
ناهناری های روحی و روانی در ایران پیامئد مستقیم بی عدالتی های اجتماعی، استبداد مطلق سیاسی، ترویج خرافه و کهنه پرستی و دامن زدن به گوشه های ضعیف ذهنیت مردم است که به اسارت تبلیغات ارتجاعی در آمده و اسیر انواع بحران های اجتماعی است.
حاکمیت مذهبی تنها به بنیه ها و ظرفیت های اقتصادی جامعه آسیب نرسانده است، روح و روان مردم را هم به شدت ویران کرده و نسل امروز نسلی است که سال ها به درمان و بهبودی این آسیب ها نیاز دارد. پارادایم های فرهنگی و اجتماعی فراوانی باید عوض شوند تا آثار ویرانگر چند دهه حاکمیت آخوند ها از بین برود. تخریب روح و روان بخش بزرگی از جمعیت کشور سال ها ادامه داشته و تبعات اجتماعی آن، هزینه ای است که تا چندین دهه، ناگریز از تحمل آن هستیم.